سلام بچّه دایناسورهای کوچک،به سایت ژوراسیک خوش آمدید.منتظرنظرهای فریبنده ی کروکودیلی تان هستیم.مدیراینجا تیرکس* شیرهای غار

 

v:* {behavior:url(#default#VML);} o:* {behavior:url(#default#VML);} w:* {behavior:url(#default#VML);} .shape {behavior:url(#default#VML);}

Normal 0 false false false false EN-US X-NONE FA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}

نئاندرتال ها چگونه منقرض شدند؟
دیوهایی که با پدرانمان پنجه افکندند

عرفان خسروی| نسان امروزی یا Homo sapiens اکنون تنها فرمانروای زمین است اما همیشه این‌طور نبوده. هزاران سال پیش، گونه‌های دیگری از موجودات دوپای سخنگو که خفتان‌هایی از پوست جانوران به تن می‌کردند، روی زمین حاکم‌ بودند. چندصدهزارسال پیش‌تر از ما یکی از این موجودات در اروپا ظاهر و خیلی سریع در خاورمیانه تا آسیای میانه پراکنده‌ شد. ما بقایای این مردمان درشت‌‌هیکل و قوی‌بنیه را از اواسط قرن نوزدهم شناخته‌ایم و طی این مدت، به‌تدریج دانش بیشتری درباره آنها به دست آورده‌ایم؛ دانشی که با پرسش‌های بسیار بزرگي همراه است. یکی از مهم‌ترین این پرسش‌ها مربوط به ناپدیدشدن آنها از روی زمین است. آنها مغزهایی به بزرگی ما داشتند، قدرت بدنی خیلی بیش‌تری از ما داشتند، سخن‌ می‌گفتند، لباس و کفش می‌دوختند و آن‌طور که امروز می‌دانیم حتی آن‌قدر قریحه هنری داشتند که خود را بیارایند و شاید حتی مرده‌های خود را به همراه گل دفن ‌می‌کردند. مهم‌ترین غذای آنها گوشت شکارهایی بود که در همه جای زمین صدها برابر فراوان‌تر از امروز وجود داشتند. کل سرزمین سردسیر و یخبندان اروپا پر بود از موجوداتی که امروز فقط در صحراهای گرم و سوزان آفریقا وجود دارند: فیل‌ها، کرگدن‌ها، گوزن‌ها، زرافه‌ها، گله‌های بزرگ گاوهای کوهان‌دار و خر وحشی به‌علاوه حیواناتی شکارچی مثل شیر، پلنگ، کفتار، خرس، گرگ و البته همین مردمان نخستین. با این وجود یک سال پیش بود که به ما ثابت شد آنها از مواد گیاهی پخته‌ شده نیز تغذیه می‌کردند و حتی ابزارهای سنگی‌شان آن‌قدر که فکر می‌کردند ابتدایی و ناکارآمد نبوده است. آنها در واقع جوامعی پیچیده داشتند و صدها هزار سال در بیشتر اوراسیا از زندگی به همین شکل لذت بردند اما حدود ۴۵۰۰۰ سال پیش از آسیا ناپدید شدند. حدود ۳۸۰۰۰ سال پیش موقعیت آنها در اروپا نیز رو به افول گذاشت و ۲۸۰۰۰ سال پیش، آخرین جمعیت‌های آنها برای همیشه ناپدید شدند. این مردمان را به افتخار نخستین جایی که بقایای آنها پیدا شد، یعنی دره نئاندر در آلمان، مردمان نئاندرتال می‌نامیم. اکنون ما در پی فهمیدن راز انقراض نئاندرتال‌ها هستیم.

 

   

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اگر نئاندرتال‌ها زنده بودند:
نخستین تصویر‌هایی که از نئاندرتال‌ها کشیده شد، آنها را بیشتر شبیه حیواناتی که به سختی می‌کوشیدند «انسان» باشند، نشان می‌داد اما دیدگاه امروزی ما با دیدگاه دانشمندان اواسط قرن نوزدهم تفاوت زیادی کرده‌است. نئاندرتال‌ها مردمانی کمابیش شبیه ما بودند. تنها تفاوت مهم آن‌ها هیکل ‌و استخوان‌بندی درشت و مستحکم آنهاست. تفاوت‌هایی هم در ظاهر جمجمه آنها با ما وجود دارد. اما حجم مغز آنها به اندازه ما بوده است. در حقیقت اگر یک بچه نئاندرتال را می‌دیدید، بعید بود تفاوتی مهم میان او و انسان امروزی متوجه ‌شوید. اگر هم چنین بچه‌ای را به فرزندی قبول می‌کردید، احتمالا مثل ما می‌توانست تحصیلات خود را به اتمام برساند و به کار و اجتماع وارد شود! ولی به‌هرحال متوجه تفاوت‌هایی میان او و انسان‌ها می‌شدید. مثلا می‌دیدید که رشدی بسیار سریع دارد و خیلی زودتر از انسان بازوهای پرزوری می‌یابد، با این وجود، خیلی دیرتر از انسان به بلوغ جنسی می‌رسید و خدا می‌داند که توانایی‌های هوش اجتماعی او نیز به همین میزان متفاوت بوده ‌است یا نه. دانشمندان به دنبال یافتن پاسخ این اطلاعات هستند تا بتوانند به راز انقراض نئاندرتال‌ها پی ‌ببرند.

آیا نئاندرتال‌ها «انسان» بودند؟
انسان امروزی حدود ۱۸۰ تا ۱۲۰ هزار سال پیش به وجود آمد و از شرق آفریقا شروع به گسترش در بقیه زمین کرد. یک سیاهپوست لاغر و قددراز با توانایی خوب دویدن را در نظر بگیرید. بدن این مرد سیاهپوست موهای کمی دارد و پس از چند متر دویدن عرق می‌کند تا خنک شود. او از سرزمینی خشک و گرم می‌آید که گاهی پیداکردن سایه هم دشوار بوده و گاهی ناچار است ساعت‌ها منتظر شکار بنشیند یا ماه‌ها در انتظار باران به سر ببرد. بنابراین وقت زیادی برای اندیشیدن دارد و این توانایی اخیر، یعنی اندیشیدن به او کمک می‌کند ابزارهای بهتری برای شکار بسازد و فکری به حال روزهای کم‌آبی بکند. بنابراین اختراعات او شروع می‌شوند. یکی از مهم‌ترین اختراعات او ذخیره آب در پوست تخم شترمرغ و دفن آن زیر خاک است. آنها از 100هزارسال پیش این کار را انجام‌ می‌دادند و برای اینکه مالکیت خود نسبت به تخم‌های پر از آب را ثابت‌ کنند، روی آنها را «علامت‌گذاری» می‌کردند. همین علامت‌گذاری چندهزار سال بعد به «نوشتن» تبدیل شد. آنها-شاید به خاطر انتظارکشیدن‌های طولانی-به هنر هم روی آوردند و شروع به ساختن جواهرات و تزئین بدن و لباس‌هایشان از حدود ۱۰۰هزار سال پیش کردند. روی دیوار غارها نقاشی می‌کشیدند و از استخوان جانوران نی می‌ساختند و می‌نواختند. این مردمان سياهپوست نیاکان تمام انسان‌های امروزی هستند. اما از چندصدهزارسال پیش‌تر از آنها، موجوداتی با موهای قرمز و پوست روشن و چشمان آبی در اروپا زندگی می‌کردند که هیچ مشکلی برای پیدا کردن آب و غذا نداشتند. این موجودات همان نئاندرتال‌ها بودند. آنها در بهشتی پهناور و غنی زندگی می‌کردند که هرچه نیاز داشتند، به آنها می‌داد. بدن‌های آنها بسیار قوی‌تر و زورمندتر از انسان‌های لاغر آفریقایی بود، اما شاید «فکر» آنها به خوبی آفریقایی‌ها توسعه پیدا نکرده بود، چون خیلی به آن نیاز نداشتند! ابزارهای آنها خوب بود، ولی ظرافت این ابزارها بسیار کمتر از ابزارهای انسان‌ها بود. مردمان نئاندرتال زبان هم داشتند و از پوست شکارهایشان لباس و کفش می‌دوختند و البته شیوه این کار را به نسل‌های بعدی می‌آموختند اما طی چند صدهزارسال این فناوری‌های ساده توسعه‌ای بسیار اندک پیدا کرد. دقیقا به این دلیل که آنها «نیاز» به توسعه فناوری‌های خود نداشتند، چیزی را انبار نمی‌کردند و برای یافتن آب هیچ زحمتی نمی‌کشیدند. حتی بدن‌های قوی‌بنیه آنها هم کمتر از سياهپوست‌های لاغر آفریقایی آسیب‌دیدگی‌های جدی پیدا می‌کرد. البته میزان غذایی که می‌خوردند هم نسبت به ما بسیار بیشتر بود. ما به روزی ۲۲۰۰ کالری انرژی نیاز داریم، درحالی‌که نئاندرتال‌ها دست‌کم دوبرابر این میزان انرژی نیاز داشتند. رشد سریع بدن و بلوغ جنسی دیررس نشان‌می‌دهد مردم نئاندرتال برای شکارچی ‌شدن بیشتر عجله داشتند تا برای پدر و مادر شدن؛ شاید چون نظام اجتماعی آنها برپایه قبیله‌های پدرسالار بوده ‌است، نه خانواده‌های دو نفره. به هرحال آنها مردمان دیگری بودند که ۲۸۰۰۰ سال پیش منقرض شدند و هیچ‌کدام از نژادهای امروزی بشر بازمانده آنها نیست. شاید درست نباشد که آنها را «انسان» ندانیم؛ آنها عموزاده‌های دور ما بودند که آخرین نیاکان مشترکمان، حدود یک میلیون سال پیش از هم جدا شده ‌بودند و خیلی از ویژگی‌های جالب آنها که باعث می‌شود نئاندرتال‌ها را شبیه خودمان تصورکنیم، طی همین یک میلیون سال به‌صورت جداگانه در هر دو گونه پیدا شد. آنها گونه دیگری بودند و ما گونه دیگری هستیم.

3 نظریه پرطرفدار درباره انقراض نئاندرتال‌ها
شاید عجیب‌ترین نکته درباره انقراض نئاندرتال‌ها این باشد که ما خودمان را در آینه آنها تصور می‌کنیم. درحقیقت ما با مطرح‌کردن این پرسش، می‌خواهیم بدانیم آیا روزی نوبت انقراض ما هم خواهد رسید؟ آیا موجودی که زبان دارد، لباس به تن می‌کند و تواناترین شکارچی زمین است، واقعا می‌تواند منقرض ‌شود؟ اگر این‌طور است، دلیل این انقراض چه چیزی می‌تواند باشد؟ تا امروز سه نظریه بسیار پرطرفدار درباره انقراض نئاندرتال‌ها وجود داشته است. به جز این سه نظریه، فرضیاتی هم درکار بوده‌اند، از قبیل شیوع بیماری‌های خاص انسان‌ها در میان نئاندرتال‌ها که آنها را به‌سادگی از پا درآورد. که هنوز مورد بررسی دقیق قرار نگرفته‌اند و نمی‌توان از آنها به عنوان «نظریه» نام برد؛ دست‌کم تا زمانی که شواهدی برای آنها پیدا نکنیم. بنابراین ما تنها به بررسی نظریات مربوط به انقراض نئاندرتال‌ها می‌پردازیم.

نظریه تغییرات آب‌وهوایی
تغییرات شدید آب‌وهوایی در اوراسیا، آن‌طور که شواهد آن در لایه‌های یخچالی و رسوبات گرده‌های گیاهان حفظ ‌شده است، تقریبا همزمان با کم‌شدن نئاندرتال‌ها رخ دادند.
در برخی از مناطق سیل‌های شدید رخ‌دادند و برخی مناطق دیگر پوشش جنگلی خود را از دست دادند و به صحراها و علفزار تبدیل ‌شدند.
این اتفاقات در دوره‌ای کوتاه، یعنی کمتر از 100سال رخ‌داد. مردمان آن‌زمان قطعا از اینکه می‌دیدند دنیا در حال تغییر است، می‌ترسیدند.
با تغییر وضعیت زمین و آب‌وهوا، جانوران نیز دستخوش تغییر شدند. حیوانات جنگلی‌اي مثل گوزن از میان رفتند و ماموت‌های علفزار جایشان را پرکردند. شکار ماموت دشوارتر از گوزن است.
بنابراین غذا خوردن ناگهان دشوار شد و نئاندرتال‌ها که نیاز بیشتری به غذا داشتند، در برابر این تغییرات بسیار آسیب‌پذیرتر بودند. با این وجود، کشفیات جدید نشان می‌دهد نئاندرتال‌ها چندهزارسال پس از این تغییرات آب و هوایی هم در مناطقی که دستخوش تغییر شده بودند، زندگی‌کرده‌اند، هرچند حدود 30هزار سال پیش جمعیت آنها در مجموع بسیار کمتر از 45هزار سال پیش شده ‌بود.

نقاط قوت نظریه
تغییرات آب‌وهوایی طی 50هزار تا 30هزار سال پیش، با کاهش نئاندرتال‌ها همزمان است.

نقاط ضعف نظریه
سؤال مهم اینجاست که نئاندرتال‌ها عملا توانایی بهتری در شکار داشتند و پس از چندین هزارسال زندگی در عصر یخبندان باید می‌توانستند دست‌کم در برخی مناطق به زندگی ادامه دهند.

نظریه رقابت با انسان
انسان‌های امروزی از حدود 80هزار تا 60هزار سال پیش شروع به خارج‌ شدن از آفریقا کردند. خاورمیانه نخستین جایی بود که آنها با نئاندرتال‌ها برخورد کردند. مردمان هنرمند ظریف و باهوش آفریقایی از آن پس با مردمانی زمخت و بی‌هنر و پرزور مواجه بودند. میان آنها جنگ‌های خونینی رخ می‌داد؛گرچه همزیستی چند 10‌هزارساله آنها نشان می‌دهد که هر دو طرف به نوعی گروه مقابل را تحمل‌ می‌کردند؛ مثلا شواهدی وجود دارد که قبایل انسان‌ها و نئاندرتال‌ها به‌طور متناوب زمستان‌ها و تابستان‌ها جابه‌جا می‌شدند و در خیلی از مناطق همزمان زندگی نمی‌کردند. شواهد جدیدتری هم وجود دارد که نشان می‌دهد انسان‌ها نئاندرتال‌ها را شکار می‌کردند و می‌خوردند. نئاندرتال‌ها هم بدشان نمی‌آمد چنین کاری کنند. آنها حتی در برخی جاها با هم آمیخته‌اند و افرادی دورگه میان هر دو گروه پیدا شده‌اند.
احتمالا هر دو گروه از طرف مقابل افراد مؤنث را می‌دزدیدند. بررسی‌های ژنتیک نشان می‌دهد همه مردمان امروزی، گرچه از نسل همان بشر سياهپوست آفریقایی هستند، اما میزان اندکی ناخالصی به‌جامانده از آمیزش با نئاندرتال‌ها نیز در خون خود دارند.به‌هرحال انسان‌ها فناوری‌هایی بهتر از نئاندرتال‌ها داشتند. آنها لباس‌های خود را با سوزن‌هایی از جنس استخوان می‌دوختند، بنابراین لباس‌های بهتری داشتند که آنها را گرم‌تر می‌کرد و نیازشان به غذا را کاهش می‌داد. همین بهینه ‌بودن اوضاع فناوری، بخت بقای بچه‌های انسان‌ها را بیشتر می‌کرد.
انسان‌ها خیلی زودتر بالغ می‌شدند و جمعیت فزاینده‌ای داشتند. به‌علاوه انسان‌ها بیش از نئاندرتال‌ها در جمع‌آوری گیاهان و دانه‌ها مهارت داشتند، مهارتی که به تبار آفریقایی آنها و زندگی در قحطی و کمبود شکار بازمی‌گشت.
زنان و کودکان انسان به جای کمک در شکار حیوانات وحشی، به جمع‌آوری میوه و دانه می‌پرداختند، درحالی که نئاندرتال‌ها با تمام قوا روی شکار تمرکز داشتند و کمتر به مواد غذایی گیاهی توجه می‌کردند. همین فراغت زنان انسان‌ها از شکار توانایی تولید مثلی آنها را هم بالاتر برد. بنابراین شاید فرهنگ مردسالار نیاکان ما یکی از مهم‌ترین دلایل غلبه ما بر شرایط سخت زندگی در هزاران سال پیش بوده باشد. به‌علاوه دور ماندن زن‌ها از شکار، فرصت بیشتری به آنها داد تا بتوانند شبکه غذایی پیچیده‌تر و متنوع‌تری ایجاد کنند. همه اینها باعث برتری ‌یافتن انسان‌ها بر نئاندرتال‌ها می‌شد.

نقاط قوت نظریه
مقایسه ابزارهای انسان‌ها با نئاندرتال‌ها نشان‌دهنده ظرافت و دقت انسان‌ها در فناوری است. آنها همه چیز را با سلیقه و قریحه هنری می‌ساختند. همین ظرافت و سلیقه، مهم‌ترین دلیل توسعه جوامع امروزی بشر نیز هست.

نقاط ضعف نظریه
نئاندرتال‌ها مغزهایی به بزرگی مغز انسان امروزی داشتند (حتی تا چند ماه پیش تصور می‌شد مغز آنها بزرگ‌تر از ما بوده است) و در برخی جنبه‌ها مانند شکار و جنگ از انسان‌ها باهوش‌تر بودند.

نظریه جنگ‌های خون‌آلود
تاکنون شواهد کافی برای اثبات نبرد میان نئاندرتال‌ها و انسان‌ها کشف ‌شده ‌است. نیزه‌ای که در سینه یک نئاندرتال رفته و موجب مرگش شده، ساخت دست انسان است. به‌علاوه هیکل درشت نئاندرتال‌ها مانع می‌شد بتوانند به خوبی انسان‌ها نیزه پرت‌ کنند، همان‌طور که امروز هم قهرمانان پرتاب نیزه، همان سياهپوست‌های لاغر و کشیده آفریقایی هستند، نه مردان قوی‌هیکلی که پس از چندهزارسال ظاهری همچون نئاندرتال‌ها پیدا کرده‌اند.
شواهد دیگری هم وجود دارد که نشان می‌دهد انسان‌ها گوشت نئاندرتال‌ها را می‌خورده‌اند؛ مثلا استخوان آرواره یک نئاندرتال که در یکی از غارهای محل سکونت انسان‌ها کشف‌شده، نشان می‌دهد انسان‌ها کله‌پاچه نئاندرتال را با لذت می‌خورده‌اند. حتی آثار گاز زدن و کندن گوشت روی این استخوان آرواره به‌خوبی مشهود است. البته خود نئاندرتال‌ها هم کمابیش از همنوعان خود تغذیه‌ می‌کردند، اما این رفتار میان آنها بسیار کمتر از انسان‌ها رخ‌می‌داد.

نقاط قوت نظریه
چندین اثر استخوانی از نئاندرتال‌ها نشان‌دهنده جنگ و درگیری و همنوع‌خواری میان آنها و انسان‌ها بوده‌است.

نقاط ضعف نظریه
به ‌نظر می‌رسد شواهد کافی برای اینکه بگوییم انسان‌ها در تمام اوراسیا به دنبال گوشت نئاندرتال بوده‌اند وجود ندارد. همزیستی نسبتا مسالمت‌آمیز آنها در بسیاری مناطق و حتی آمیزش میان آنها احتمالا بسیار فراوان‌تر از جنگ‌های خونین بوده ‌است. بنابراین نمی‌توان نئاندرتال‌ها را موجوداتی دانست که مظلومانه به دست ما خورده‌ شده‌اند.

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:, | 18:13 | نویسنده : روژین |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.